کیرم تو این آفتاب خارکسه… ناموسا چهارتا تیکه ابرم نیست بیاد جلو این خورشید خانوم جنده؟! پختم به قرآ…
پریدم تو حرفش : اَه خفه شو دیگه تواَم گاییدی مارو…
دفعه چهارم بود به گرمای هوا گیر میداد و دیگه اعصابمو بهم ریخته بود. از صبح ساعت 6:30 بیل و کلنگ به دست دم خیابون واستاده بودیم تا یکی پیدا شه...